آخر شب های غم انگیز
سلام دختر کوچولوها آخر شب غم انگیزیون بخیر . اگه سال های بعد تر این نوشته ها رو می خونید حتما در زندگی آخر شبهای غم اگیز زیادی داشتید ، آره منظورم همون هاست . همون آخر شبهای غم انگیزتون بخیر . این منم ، شادی ، مادرِ شما که از این خونه تو یه شهر شلوغ براتون مینویسم ... و اگه خدا از اون بالا نگاه کنه، چراغ روشن این خونه رو میبینه . سلام خدای مهربون این قصه . هی ی ی ی ی دخترا ... زندگیه دیگه و ماهم آدمیمیم دیگه . داره میگذره باهمون شدتی که روز اول بهش رسیدیمم داره میگذره ، اصلا کند یا تند نشده ... با همون حالت غریب فراز و نشیب های خلسه آور . و باز خداروشکر که حداقل می دونم کجای این دنیا هستم ... و باز خداروشکر که حواسم ب...
نویسنده :
مامان تو
0:03